نتایج جستجو برای عبارت :

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

          شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
          سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام  غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران چ
زنگ زده بعد از کلی وقت میگه فلانی دلش گرفته مقصرش تویی
آخه بی مرام ما که تورو دادیم رفت ولی خدایی یکی زنگ زد تو این مدت 
بگه رضا تو بعد از خیانت فلانی بعد از اونهمه ماجرا چی کشیدی؟؟
چه از رفیقای خودت چه از رفیقای خودم..
خیلی نامردی
من سوختم و تو هنوز فکر اینی که بقیه چرا ناراحت شدن..
گناه من چی بود؟
توی ترسو حتی تقصیر گناه خودتو گردن نگرفتی.
 
من سوختم چون هیچکس نفهمید چی کشیدم
چون صدام در نیومد بخاطر آبر
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

          شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
          سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
روزی که تورا بر سر این سفره ببینم دیگر ز جهان  هیچ ندارم که ببینممن که به معبوده دله خویش رسیدماز همه جا و همه کس دل، بریدماین جانی که به جانم فزون گشت امروزاز نعمت حق بود که به آن یار رسیدم
 
 
مهدی داوودی
 
تو کیستی تو چیستی بارالها؟
تو هستی یا که نیستی  بارالها؟
تو خود گویی بخوانید مرا ، شوید اجابت
خواندیم تورا  چیزی به جز سختی ندیدیم بارالها
بگفتند این سختی که هستید امتحان هست
این امتحانش به چند بار ؟به یک بار یا که ده بار بارالها؟
عجیب اس
دانلود آهنگ فرزاد فرخ هوای تو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * هوای تو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , فرزاد فرخ باشید.
دانلود آهنگ فرزاد فرخ به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Farzad Farrokh called Havaye To With online playback , text and the best quality in mediac
متن آهنگ فرزاد فرخ هوای تو
به هوای تو من تو خیال خودم بی تو پرسه زدممنو برد به همان شبی که به چشای تو زل میزدممن به دنیای تو با این احساس ناب عادت کردم عادت کردم
دانلود آهنگ فرزاد فرخ هوای تو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * هوای تو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , فرزاد فرخ باشید.
دانلود آهنگ فرزاد فرخ به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Farzad Farrokh called Havaye To With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن آهنگ فرزاد فرخ هوای تو
به هوای تو من تو خیال خودم بی تو پرسه زدممنو برد به همان شبی که به چشای تو زل میزدممن به دنیای تو با این احساس ناب عادت کردم عادت کرد
=================«Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
...
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
=================«Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
...
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
امروز یه زنبور عسل مَنو نیش زد... بغل گوشم... سوختم!!!
سال‌ها بود زنبور منو نیش نزده بود!
چند روز پیش هم توی همسایگی‌مون دو تا بچه رو زنبور نیش زده بود...
یه زمین خالی هست نزدیکای خونه ما... صاحب زمین ورداشته کلی کندوی زنبور رو آورده توی زمین...
من نمیدونم توی شهر جای نگه داشتن زنبوره؟؟؟
 
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط 
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط 
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط 
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط 
همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف،حیف خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط 
+وحشی بافقی
+ شاعر عنوان: صائب تبریزی
سلام به بیانی های عزیز!
عیدتون مبارک باشههه ایشالا امسال بهترین سال زندگی تون باشه^_^
خب خب امسال من سال رو با آبله مرغون شروع کردم و جای دشمنانتون خالی سوختم و درد کشیدم
حالا اشکال نداره ایشالا از این به بعدش رو میترکونم و حسابی درس می خونم
تمام چیزایی که قراره منو از درس دور کنه کنار گذاشتم 
فقط یه چیز بگم یخ نفر بود که گفتم فک میکنم عاشقش شدم
کشک بود از اون آدم متنفرم
حتی از خودم هم عصبانیم که بهش یه ذره رو دادم
خدا منو ببخشه چون دیگه تکرار نم
در عشق تو چون عاشق چشم بسته ترم من،پیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من!♥️
دیدی که کَسی خَسته شود از نفسِ خود؟پیشَم که نَباشی تو، از آن خسته ترم من!
من سوختم و مُهر زدم ‌بر لبم از درد!گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!♥️
گفتم بکشم درد و پریشان نشوی تو ‌‌‌...گفتی که پریشان که نه! دلبسته ترم من!
در پاسخِ این جمله‌ی خوبی که تو گفتی،باید که بگویم به تو وابسته ترم من!☺️
چِشمِ تو شده باعث این شعر و غزل هاپیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من...☺️
#ضمیر #میم_پناه
مادر گرام ترشی هفت بیجار گذاشته بود (دارین شماها؟)
بعد آورد سر سفره برنجو که کشیدم گفتم یکم ترشی به من بدین ترشی رو گذاشتم رو اولین قاشق برنجم و به سمت دهان مبارکم بردم و بعد اون دیگه رنگ زندگی رو ندیدم
این جانب زنده زنده سوختم ... آتیش کشیدم....  
بعد از این حادثه گوش چپ 100% گوش راست 60% زبان 100%  زبان میانی 100% حلق 100% معده90% دچار سوختگی شدم .
من اون عاشق دل سوختم که جونشم برای عشقش میداد اما دیگه اون رفته و با رفتنش تمام خاطراتشم با خودش برده . نه نمی تونم بگم برگرد کسی که بخواد می مونه ولی اگه نخواد به هر بهانه ای میره و تو میمونی با تمام غم ها و دل تنگی هاش دیگه نمی خوام کسی وارد زندگیم شه دیگه تا موفقع مرگ با عشق خداحافظی کردم .
منبع: فارس پاتوق - کانال تلگرام عاشقانه های من
وقتی تنهایی تا مغز استخوانت نفوذ می کنه تمام روز از درد به خودت می پیچی و در حالتی نیمه هوشیار ، شروع می کنی به هذیان گویی ...
آنوقت نهایت محبت اطرافیان بهت اینه که بگن : حالت چطوره ؟ 
.
.
.
و تو آرام آرام اشک بریزی 
نه از سر درد ، بلکه از سر " درد "

پ.ن: 
اهل رو نوشتن نبودم ، اما هم این درد لعنتی امان بریده و هم خلوتی و خاک مرگی که اینجا پیچیده ، جسارت نوشتن داده /
* امروز اربعین است ... یاد 88/8/8 افتادم ... روزی که همه در شادی بودند و من باز هم در این تب وحشتن
بـا من بـرنـو به دوش یـاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
 
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
بــا مـن تـنـهـا تـر از سـتـارخـان بـی سـپـاه
 
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگـار من شـبـیـه کـتـری چوپان سیاه
 
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کـنـده ی پـیـر بـلـوطی سوخت نه یک مشت کاه
 
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یـک نـفـر بـایـد زلیخا را بیاندازد به چاه
 
آدمـیـزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم ست و سی
امروز بین دو کلاس در راهروی دانشگاه، مادری نزد من اومدمادری که سن زیادی نداشت اما فرسودگی و غم دنیا رو در چشم هایش می دیدم
دستانی کارکرده
صورتی چروکیده
جسمی فرسوده
...
از بزرگ کردن سه فرزند به سختی گفت
از همسری که فقط پول به خونه آورده و پدری نکرده
و از دختری که عروس کرده بود اما شوهرش اون رو کتک شدید میزده
...
گریه کرد
اوج غم یک مادر رو دیدم
و 
سوختم که گفت
شما خودت فرزند داری
محاله نازکتر از گل بهش بگی
چطور تحمل کنم تن کبود دخترم رو
...
گفت چه کنم
لطفا با حوصله بخونید. خیلی خوشحال می‌شم که نظرتون رو بدونم.ادراکات عقلی، به طور تامّ و تمام قابل انتقال به غیر هستند. یعنی من به شما بگم: "کل از جزء بزرگتر هست"، شما همون درکی رو ازش دارید که من دارم.
اما ادراکات حسی اینطور نیستند. یعنی اگر من بگم: "سوختم" شما حسِ من رو به طور کامل نخواهید فهمید چون یک چیز کاملا شخصیه. حتی اگر شما هم بسوزید، اون سوختنِ شماست و نه سوختنِ من. این دو هیچ‌وقت شبیه هم نخواهند بود.
نتیجه: راهِ بسط و تعمیقِ عقلانیت کاملا
روز خود را به غم هجر و فغان، شب کردمیاد ایوان نجف سوختم و تب کردمنکند دوست ندارد...؟! نکند رانده شدم...؟!پای صدها نکند، گریه مرتب کردمتا نگاهی کند آقا و ورق برگرددزیر لب زمزمه ی زینب... زینب... کردمکیست آبادتر از من که خراب علی امقامتم را سر این عشق مورب کردمچه کنم طفل گنهکار امیر نجفمهوس مغفرت و مرحمت أب کردموعده ی ما نجفش یا که به هنگام مماتهرچه او خواست... توکل به خودِ رب کردم
محمد جواد شیرازی
با تو گویم که شبی
خواب دیدم که تو از فاصله ها،
آمدی و به سردی تنم جان دادی.
دیدمت در بغل خاطره ها آسودی
و من از مرز جنون تا فردا
لحظه لحظه تو را حس کردم.
من درین آتش تنهایی خویش،
سوختم اما تو انکارم کردی...
باورت نیست که من
غرق در مردابِ نومیدی ها
به امیدی که شاید برگردی،
در پسِ پنجره ی دلتنگی
بوده ام منتظرِ آغوشت..
چه غریبانه تو را میخواندم
چه غریبانه تو اما میرفتی..
ای که از دورترین نقطه ی شب
خبر از معجزه ی آمدنت میدادی،
کاش در رونق این فاصله ها،
ت
 العجل آقا که حسین(ع) منتظرست
 

 
مهدیا درد دل سوخته ام را بشنو
                               اندکی از غم پنهانی من را بشنو
اینهمه ظلم و سیاهی به دنیا تا کی
                          خود بگو اینهمه هجران و تطاول تاکی
در غمت بی سر و سامان و حزینم مولا
                           بیکس وبی دل و حیران وغمینم مولا
سوختم،سوختم آقا تو به فریادم رس
                             من گدای توأم آقا،تو به فریادم رس
روزگاریست که من واله و حیران توأم
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
آتشم که میسوزانم
بسوزی شهر که سوختم
یه عمر دیده نشدم توو تاریکی
خوب ببین که روشن روشنم
 
مانده ام چه کنم
صدای ما که به گوشتان نرسید
چرا باز فکر شکارین
گرگ های سیر دندان تیز
 
مرگ و دار و زندان
مساوی با این زندگی
صبر یعنی حماقت
امیدی نیست در برده گی
اینکه رابطه ی عاطفیت با یه نفر به هم خورده، از نظر همه به این معناست که دیگه گذشته، گذشته و تموم شده و حال و آینده ی اون آدم هم کلا دیگه به تو چه! ولی از نظر من اینطور نیست.
یه وقتایی یهو! به پشتوانه ی هوش سرشارِ خودت (قربونِ هوشِ خودم برم!) متوجهِ یه داستانایی تو گذشته میشی! مثلا میفهمی اون ج*ده ای که باهات بخاطرش کات کرده، از دو سال قبل باهم بودن! مثلا خارجه باهم میرفتن، باهم توی خارجه استخر مختلط میرفتن و خیلی کارهای دیگه باهم میکردن و بعده دو س
«وحشی بافقی»

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر
خیلی وقته که تصمیم گرفتم بهت فکر نکنم
که دلیل رفتاراتو بفهمم
که سر در بیارم از حرفایی که بنظرم رنگ و بویی داشتن
نفهمیدم
و بنظرم هیچوقت قرار نیست بفهمم
تصمیم دارم این دوماهِ پیشِ رو
تو رو حذف کنم و درسمو بخونم مطلقا ..
چون تو اگر یه زمانی برام فکر آرامش بخشی بودی و خودم خواستم بیای وسطِ بازی های ذهنم
الان هر چیزی هستی جز آرامش
.
.
.
خودمو دور کردم از چشمات
که بیفته تَبِت از آغوشم
از همون شب موهام سفید شد و
از همون شب سیاه می‌پوشم
ترک کردم ‌هوای مر
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه ی رویی بودیم
بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفت
اخرین چیزی که یادم موند این بود که پنکه از سقف
جدا شد و سرم رو قطع کرد.با حسی شبیه مرگ از خواب پریدم. پنکه سرجاش بود
و خونی روی دیوار نبود. توی سرم جنگ بود. نه... فاجعه بعد از جنگ بود.درست اون
لحظه ای که خرابی و مرده ها رو میبینی و میفهمی چی به سرت اومده.خوابم رو که مرور کردم انگار هوا توی اتاق نبود.
قلبم تیر کشید و کشیده شدم سمت قرص ها.چشمم افتاد به بیرون.جنگل داشت زیر ابرها قایم
می شد. قائم شدن؟! چه فعل دوست داشتنی ای. اما من کم کم دارم می فهمم که نمی
دیگر خسته کننده شده است که بگویم: خورشید از زندگی من غروب می کرد و من لب پنجره در انتظار طلوع تو بودم.با اطمینان به شما می گویم، او نمی آید. شاید از خودش می پرسد: چرا بیام؟! من هم درجواب بگویم: من بی کس و تنها در اتاق تاریکی نشسته ام و با دستهای بلند تو را محتاج می کنم اما خداوند تو را به من نمی بخشد.  تکراری نیست؟ از تکرار کردن چیزی متنفرم. و شاید اکنون از دوست داشتن تو، شکسته ام زمانی که می خواستم تو را در افکارم بسازم. ولی یک عاشق که از عشقش درمون
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
دانلود آهنگ مرتضی جوان شکسته ام شکسته
Download Music Morteza Javan Shekasteam Shekaste
دانلود آهنگ غمگین مرتضی جوان بنام شکسته ام شکسته
دانلود موزیک و ترانه مرتضی جوان شکسته ام شکسته
دانلود اهنگ شکسته ام شکسته مرتضی جوان
این شعر با اسم سراب هم شناخته میشود
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
 
تکست و متن آهنگ شکسته ام شکسته مرتضی جوان
شکسته ام شکسته شکسته دل شکسته
خسته شدم عزیزم کجایی شدم خسته
میگفتی که نمیشه تو را تنهات بزارم
چی شد عزیزم بی تو از ت
دانلود آهنگ مرتضی جوان شکسته ام شکسته
Download Music Morteza Javan Shekasteam Shekaste
دانلود آهنگ غمگین مرتضی جوان بنام شکسته ام شکسته
دانلود موزیک و ترانه مرتضی جوان شکسته ام شکسته
دانلود اهنگ شکسته ام شکسته مرتضی جوان
این شعر با اسم سراب هم شناخته میشود
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
 
تکست و متن آهنگ شکسته ام شکسته مرتضی جوان
شکسته ام شکسته شکسته دل شکسته
خسته شدم عزیزم کجایی شدم خسته
میگفتی که نمیشه تو را تنهات بزارم
چی شد عزیزم بی تو از ت
جان همی کندم و زین حادثه جانی بردمجان ز کف رفت و عوض جان جهانی بردم کشتی باده به صد آتش و طوفان راندمبی‌نشان گشتم و گم تا که نشانی بردم قاصد مرگ به هر ثانیه دورم می‌گشتمرگ را کشتم و هر ثانیه آنی بردم خیر و شر هر دو ز صد گوشه ندایم می‌دادهر دو را سر زدم و شاه شهانی بردم منطق از منزلت خویش جدایم می‌بردعاقبت عشق شدم عیش عیانی بردم ساقی از قسمت پیمانه دو جامی دادمخان‌و‌مان سوختم و خانی و مانی بردم کُه بدم، کاه شدم، باد ببردم به فلکبی‌کران گش
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز ششم محرم ۹۸
دلت سیاه شده؟ نور هل أتی کافی استز خَلق رانده شدی؟ حجت خدا کافی استنیازِ بنده ی عاشق به مال و زیور نیستدلی که بر غم مولاست مبتلا کافی استکه گفته وصل، دوای تمامِ درد من استهر آنچه یار بخواهد، همان مرا کافی استاز آستانِ امامی که معدنِ خیر استبرای نوکرِ درمانده یک دعا کافی استبیا به خاطر قلب امام، قول دهیماگرچه دیر شد اما دگر خطا کافی استبرای هرکه هوای دلش نفسگیر است...نفس کشیدنِ در مشهد
دانلود ریمیکس هوای تو فرزاد فرخ
Download remix Farzad Farokh >> ♬ Havaye To ♬ >> Music streaming from wikimusic
 
متن ریمیکس  فرزاد فرخ هوای تو
 
به هوای تو من تو خیال خودم بی تو پرسه زدم
منو برد به همان شبی که به چشای تو زل میزدم 
من به دنیای تو با این احساس ناب عادت کردم عادت کردم
بعد از آن شب سرد هر نگاه تو را عبادت کردم آه که نبودت به من آتش جان زد سوختم
از این عشق که تو را بی وفا کرد من شدم آن کس که روم پی
مستی قلب مرا تو شکستی دل به تو دادم که غمم برهانی نشوی
تو همان کس
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شومدوباره گریه کنِ مادرت حساب شوممرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکنز محضرت بروم هر کجا، خراب شومبه هر دری که زدم قبل تو جواب شدمبه هر دری بزنم بعد تو جواب شومخودت کشیدی ام از چاه معصیت بیروننخواستی که زمینگیرِ منجلاب شومبیا که سوختم از درد دوری ات عمریبگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟به برکت نظرت، در عزای فاطمیه...دوباره نوکر این خانه انتخاب شومزمان روضه ی سخت بتول، چون اسپندمیان شعله ی آتش پر التهاب شومچه عاشقی است
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملو می گفت..
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.
خواند: دار و ندار من و دل سوخته در آتش درد
 من حس آوار را بار ها لمس کرده ام. نمی دانم آن هایی که در پلاسکو سوختند و به لقای عاشق حقیقی رسیدند، چه حسی داشتند، اما در سوختن من همیشه سکونی مثل شمع بوده، همچو شمع سوخته ام و شاید فقط سوختنم جایی را روشن کرده باشد، همچو شمع!!!
ن
گاه ابر و گاه باران می شومگاه از یک چشمه جوشان می شوم
گاه از یک کوه می آیم فرودآبشار پر غرورم، گاه رود
گاه قطره، گاه دریا می شومگاه در یک کاسه پیدا می شوم
روز و شب هر گوشه کاری می کنمباغ ها را آبیاری می کنم
نیست چیزی برتر از من در جهانزندگی از آب می گیرد نشان
گرچه آبم، روزی اما سوختمقطره تا دریا سراپا سوختمتشنه ای آمد تا لبش را تر کندچاره ی لب تشنه ای دیگر کند
تشنه ای آمد که سیرابش کنممشک خالی داد تا آبش کنم
تشنه ی آن روز من عباس بودپاسدار خیمه ها
( خسته از عشق )
گرچه که رفتی ومن ، سوختم ازاین جفا
عشقِ تو دیگر مرا ، نیست بسَر بی وَفا
چشمِ شَرَر بارِ تو ، داده فنا هستیم 
شُکرکنم شد خموش ، آتشِ این ماجرا
سنگ شده این دلم  ، مثلِ دلِ سنگِ تو
عاقبت از این سفر ، راه نمودم جدا
سینه یِ پُر شورمن ، شد تُهی ازمهرِتو
دل شده ازمحبس و ، قیدو رَسَن هارَها
گوکه دلی رانبود ، خون شده ازعشقِ تو
با غم و هجرانِ تو ، نیست دگر آشنا
یاکه دوچشمی زاَشک ، دردلِ شب رنگِ خون
اَشک نریزد دگر ، چشمِ تَرم در مَسا
از تو بُتی
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ فاطمیه اول ۹۸
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شومدوباره گریه کنِ مادرت حساب شوممرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکنز محضرت بروم هر کجا، خراب شومبه هر دری که زدم قبل تو جواب شدمبه هر دری بزنم بعد تو جواب شومخودت کشیدی ام از چاه معصیت بیروننخواستی که زمینگیرِ منجلاب شومبیا که سوختم از درد دوری ات عمریبگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟به برکت نظرت، در عزای فاطمیه...دوباره نوکر این خانه انتخاب شومزمان روضه ی سخت ب
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ وآرام میخزند کنج اتاقشان...
وگاهی آنقدر دلتنگ که اگر آدم ها بدانند از نبودن هایشان خجالت میکشند
من هم دلتنگم، دلتنگ کسی که نه آمدنی است و نه رفتنی و نه فراموش شدنی 
و من چه دل بزرگ و سختی دارم که مدت هاست پای نبودن هایش مانده ام ....اما ،اما ،ای کاش بداند که چقدر سخت است ...
غذا که می خورم به یکباره یادش می افتم 
بغض می کنم با همان لقمه ی در دهانم ...
اشک های دانه درشت در چشمانم جمع می شوند ...همه به 
من نگاه میکنند ولی خودم ر
چشمه چشمه ز چشمه ی چشمم، چشمه و چشمه سار می ریزداشک از چشمه سار چشمانم مثل ابر بهار می ریزد
خون دل از دو چشم من جاری، دامن از اشک چشم چون دریااین همه اشک چشم و خونابه در فراق نگار می ریزد
سوختم مثل شمع و آب شدم،ای عجب پس چرا کباب شدممثل اشک کباب از چشمم، اشک بی اختیار می ریزد
باغ و گلزار بی رخش گلخن، زندگی هم بدون او مردنباغبانا ببین که از چشمم، اشک بر جویبار می ریزد
همه ی هستی ام به قربانش، همه عالم فدای چشمانشذوالفقارعلی(ع) به دستانش، عشق از ذو
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر شهر شعر ها و شورها به راه پر ستاره ه می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام نگاه کن من از ستاره سو
هر لحظه زندگیم فکر میکنم شاید تو و وجودت خیلی خونسردتر و بیخیالتر باشد از چیزی که من هستم من این هفتاد روز سوختم هر روز سوختم و صبح فردا با امید بیدار شدم شده بودم ققنوس هر روز از خاکستر خودم پرنده ای جدید متولد می شد تو تمام فکر و احساسم را گرفته بودی کنارش درسهای سختم کنارش خانواده ام و زندگیم که همه نیاز به توجه داشت همه نیاز به ساختن داشت و من میسوختم و میساختم انگار تمام اشک های دنیا تلنبار شده بود در وجودم حوصله بیرون رفتن نداشتم حبس شده
تا بسازم باز با این درد غربت بیشتر
کاش می ماندی کنارم چند ساعت بیشتر
گفتی این حس را ببر از یاد و تنها دوست باش
زخمی ام از عشق، اما از رفاقت بیشتر
پای هم ماندیم تا جایی که عاشق بوده ایم
دوستم داری ولی من بی نهایت بیشتر
درد دارد آمدن وقتی که فکر رفتنی
سوختم با هر وداعت...با سلامت بیشتر
عصرها وقتی خیالت می نشیند پیش من
چای می ریزم برایت...اشک حسرت بیشتر
| سید مهدی ابوالقاسمی |
 
باید توی کویر گم شده باشی و میان طوفان شن گیر کرده باشی تا تفاوت کویر و شن زار را بهتر بفهمی. 
در خواب گیر کرده در نمک زار طوفان گرد و غبار نمک شروع شد هر برخورد گرد با دست و صورتم تمام تنم را می سوزاند و کامم شور می شد .
زنی از دور دست فریاد میزد بچه اش نمرده و زنده است .
و
من از داغ نمک می سوختم و به خود می پیچیدم و می خواستم به آن زن بگویم می دانیم زنده است و چه خوب داد زدی که زنده است اینگونه جان و دلت کمتر می سوزد .
اما
دهان که وا می کردم داغ نمک ب
داداش بزرگم رو برای آپاندیسیت بردن اتاق عمل نیم ساعتی میشه 
یک خانم هم با سوختگی شدییییییییییییید هر دو پا آورده بودن 
چهار لیتر شستشو و اونم هی می گفت سوختم! تا آخرش از حال رفت 
با اینکه ترسیده بودم اما همینکه پلک میزد خیالم جمع شد و به همراهیاش گفتم بیدارش نکنین اذیت میشه :/ شانس که همراهیاش خانواده ش نبودن و همسایه هاش بودن (بار عاطفی نداشتن که بترسن) و همون اول هم یه رگ درشت ازش گرفتم 
یعنی فکر کن ژل نریختم رو خانمه اول شستم بعد هم رفتم سرا
یک شبی مجنون نمازش را شکست ...
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من
 
مائده های زمینی و مائده های تازه ، آندره ژید ، مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
من رویا را تنها تا زمانی دوست دارم که آن را واقعیت بپندارم. زیرا زیباترین خوابها هم با لحظه ی بیداری برابری نمی کند. 
 
 
خب من تا الان فقط کتاب خوندم. بعدش فاطمه اومد با دوستش که من میشناسمش دربینمو دادن کم پیشم موند باید میرفت و الانم باز میخوام کتاب بخونم مائده های زمینی تموم بشه تا فردا کلا کتابمو تموم کنم. البته کارای دیگمم انجام میدم ولی یه دو ساعت دیگه. همین. ملالی
 
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام  غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران
از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. 
 
با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد...
 
ادامه داستان در ادامه مطلب...
 
متن کامل داستان در پیام رسان های اجتماعی تقدیم حضورتان
 
https://eitaa.com/dastanhaye_mamnooe
https://sapp.ir/dastanhaye_mamnooe
https://t.me/dastanhaye_mamnooe
اد
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمسای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفازان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطازین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطاچندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیااز بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شویآن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو رااز جرم ترسان می‌شوی و
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملوی جان می گفت و گویا نار الله الموقده در قلبم شعله می کشید و تمام تن و جانم را می سوخت...
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.نمی تواند هضم کند من را... ولی من او را می فهمم.می دانم چرا گریه می کرد: از غصه ی دخترک غمین و شاید فسرده اش که همچو کبوتری زخمی در آغوشش هق هق دوری و هجران سر داده بود. گریه می کرد چون دلش می سوخت ب
برای بیخیالی از آزمون رانندگی افسر قبل از امتحان پرانول میخوردم اما برای چهارمین بار بخاطر فاصله پارک دوبل از جدول ( می ترسیدم به جدول بزنم و فرمان دوم رو زود می پیچوندم و فاصله م زیاد می شد) رد شدم .
طی این مدت حجم‌ استرس و اضطراب های که دارم تحمل میکنم. سرفه هامو شدیدا زیاد و عصبی کرده ، خودم میدونستم هیستریک شدم ( یعنی بیماری روانی که علائمش روی جسم به صورت فیزیکی اثر داره ) ، اما خب هر چی به خانواده میگفتم این موضوع رو درک نمیکردن  و به زور می
الان که دارم می نویسم تقریبا همه چی اوکی و آروم شده. دیشب زود خوابیدم و صبحم دیر پاشدم. :( رفتم صبحونه بذارم که کتری از دستم افتاد و سوختم یه قسمتی از شکمم ، پام رون راستم و پای چپم از زانو به پایین. فقط سریع از زمین بلند شدم لباسمو در اوردم رفتم تو حمومو اب یخ. البته تو اون لحظه همش غیر ارادی بود. همچین جیغ زدم مهای بیچاره خیلی بد از خواب بیدار شدو زد تو سرش. خیلی بد بهش استرس دادم. بعدش لباس پوشیدم رفتیم درمانگاه بغل خونه که خانومه گفت بیمارستان م
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
 
سخته
ولی زنده می‌مونم تا یادتون با من زنده بمونه....
 
-------------------------------
پ.ن.1: دیروز متوجه شدم که نیلوفر (یکی دیگه از دوستانم) هم توی پرواز بوده با همسرش...............
پ
غزلی ناب از مولوی، دیوان شمس
ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرهازان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کمزان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بدزان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شودچندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا
از بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شویآن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو را
از جرم ترسان می‌ش
دانلود آهنگ پیمان سیف بیا مره یاری بده
Download Music Peyman Seif Bia Mare Yari Bede
دانلود اهنگ بیه مره یاری بدن می دیل دیلداری بدن با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ محلی گیلانی بنام بیا مره یاری بدن که با بالاترین کیفیت
پیمان سیف بیا مره یاری بده با لهجه شمالی گیلکی(گویش شمالی)
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید…
تکست و متن آهنگ بیا مره یاری بدن از پیمان سیف + ترجمه
اگر دینی همش خدا خدا می حرف تی عشق واسیه که همه جا می حرفَ
اگر میدونی ه
پروانه صفت سوختم از آتش عشقتبگذشت ز سر آب و ز پیمان نگذشتم!












متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">










پروانه صفت سوختم از آتش عشقت
بگذشت ز سر آب و ز پیمان نگذشتم!
  متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


دریافت
قرآن عزیز که معتقدم برای این که توی خواندنش توفیق پیدا کنیم باید دور دنیا رو بگردیم و دست خط همه دست به قلمهای جهان را بچشیم تا چشمهای صائبی پیدا کنیم  وتا با رازها و کلمات آشنایی مختصری پیدا کنیم و تا بوی هنر های کم مایه تر مشاممان را برای شنیدن عطر مطلق مهیا کند و تا قدر بدانیم و تابا ادبیات مدرن قرآن آشنا بشویم..... وتا 
استادی می گفت قرآن را می شود (اگر بشود در دسته ای قرار داد )بالاترین جای ادبیات مدرن گذاشت  و یا پست مدرن البته از آن پست مدر
سهمیه بنزین آبان از کارت سوختم پس گرفته شد.
اینترنت ما هنوز وصل نشده است.
کمک معیشت یا به عبارتی یارانه هم دریافت نکردیم.
حجم اینترنتمون هم تمدید نشد.
ما احتمالاً قرار بود  از اتباع کره شمالی باشیم اشتباهی در ایران هبوط کردیم.
1_ یادمه که خیلی دیر تلویزیون رنگی خریدیم. یکی از اون سیاه و سفیدایی که قابش زرد بود داشتیم :) من همیشه منتظر این بودم که بابام با یه تلویزیون رنگی از در بیاد تو  :). مامانم همیشه می گفت یه روزی میرسه که چند تا تلویزیون میگیریم ولی هیچ کدومتون نگاهشم نمی کنید؛ راست می گفت بعد گرفتن رنگیش، سیاه و سفیده شد مخصوص بازی با میکرو، البته طبق معمول برادران گرامی کلک میزدن بهم، که بده ما قارچ خور رو بازی کنیم به ماریا برسیم تو نگاه کن، ماریا خوشگله :)
الان
ماکان بند کاکتوس
دانلود آهنگ جدید من سخت ترین روزامو تنها بودم هنرمند ماکان باند به نام کاکتوس با متن دو کیفیت Mp3 320 و پخش آنلاین 128 در جاز موزیک
Macan Band Cactus Download New Music Text Direct Links In jazmusic
متن آهنگ کاکتوس از ماکان بند کامل
من سخت ترین روزامو تنها بودم بدترین حرفارو شنیدم
کسی چه میدونه من چی کشیدم
متن آهنگ کاکتوس از ماکان بند کامل
من سخت ترین روزامو تنها بودم بدترین حرفارو شنیدم
کسی چه میدونه من چی کشیدم
چند سالی میشه چشمامو به راه دوختم
با خیالت ه
کتاب مائده های زمینی مائده های تازه، آندره ژید ، مهستی بحرینی ، نشر نیلوفر
 
+ میرتیل، ما جز در آنات زندگی هیچ نیستیم. تمامی گذشته در لحظه جان می سپرد، پیش از آنکه چیزی متعلق به آینده در آن زاده شود. لحظه ها ! میرتیل ، پی خواهی برد که « حضورشان » چه نیرویی دارد ! چرا که هر لحظه ای از زندگی ما ذاتا منحصر به فرد است: بیاموز که گاه منحصرا در لحظه استقرار یابی.  
 
امروز ساعت شیش بیدار شدم رفتم حموم که هشت بیمارستان باشم. شلوغم نبودا اما منشی خونسرد و ر
‍ درودهمراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد#مورخ:۹۸/۲/۱۷سه شنبه#ساعت_شروع ۲۲:۳۰‍ سوختم ، نــفرین به پــــیرِ حافظهآتشم زد من ، منِ آتــــــش پرستبــــــاز فندک زد که تـــفریحی کندمن برقصد مشتعل ، او دست دستیادِ بـــاد و رقصِ مو ، چشمه علارفتن از دلدرد تـــــا چای و نباتمن کجا غوغای سی سنگان کجا؟ای بـــــــسوزد خُشکزار خاطراتمینشینم بـــــا منِ قبل از خودمدست و پــــایم چوبهای نیمسوزنم نم بــــــاران
تا ورود به دانشگاه اینترنت نداشتم و اصلا نمی دونستم جو و فضاش چطوره. دانشگاه که رفتم بعد تو ترم فهمیدم که ای دل غافل چه خبطی کردم. من اصلا رشته مو دوست نداشتم.به پدر گرام گفتم می خوام انصراف بدم. جوابش این بود:" آدم عاقل مهندسی رو ول می کنه می ره معلم میشه؟"(همیشه دوست داشتم معلم بشم) چون روزانه بودم انصراف دادن عقلانی نبود برای همین ۵ سال سوختم و ساختم. به معنای واقعی کلمه سوختم. هنوز اشک هایی که شب های قبل امتحان می ریختم، جلو چشممه.
۴۵ تا پسر بو
این لول غیرارادی دست‌ها در میان‌سالی و سالمندی شایع هستند. داخل بسیاری موارد این لرزش‌ها تهدیدکننده بود نیستند، اما  چنانچه  دچار لرزه شدید دست‌ها شوید، امکان پذیر است حتی  اجرا کارهای ساده‌ای متشابه غذا خوردن، لباس نهفتن یا رانندگی برایتان مشکل شود. لرزش دست ممکن است درون طی استراحت و عدم فعالیت رخ دهد که میزان آن لرزش مشت در افراد دارای بیماری پارکینسون است . اغلب این لرزش‌های دست درون هنگام استراحت حالتی خلق می‌کند که گویی بی ن
با لبخندی اناری و نگاهی نافذ چشم به نیم‌رخم می‌دوزد ، در دلم سونامی سوماترا به پا می‌شود اما نگاهم همچنان آرام است؛ پس از لحظاتی سال‌واره می‌گوید :
_ میگن یه نفر رو هر چقدر بیشتر دوست داشته باشی بیشتر شبیه‌ش میشی!
سر می‌چرخانم.
_ کی میگه ؟
_نمیدونم! احتمالا محقق‌ها دیگه!
دل دل کردم، باید جسارت به خرج می‌دادم و می‌پرسیدم "پس چرا من کپی برابر اصل تو نشدم؟" ، نشد!
_ چرت و پرت گفتن !
_ ولی به نظر من که راست میگن، یه مدته احساس می‌کنم خیلی شبیه‌ش ش
 
آبجی کوچیکه سلام
راستی وقتی می خونی جواب سلام منو بده
درسته نیستم و نمی دونم تو کِی و کجا داری منو می خونی
ولی شک نکن می رسه بهم
سلامی که تو برای من بفرستی رو توی پیچ و تاب ذهن و روحم حس می کنم
...
...
آبّاریکلا، سلام به روی ماهت همه چیزم، امیدم، مریمم، آرزوم
 
امشب داشتم به این فکر می کردم که...
به این فکر می کردم که 
عجب عشقی بود
عجب غَلَیانی داشت
چه آشوب هایی که به پا نمی کرد
و چه طوفان هایی که به راه نمی انداخت؛
مثلاً توی کورانِ غربت و بی کسی پیش
جلسه‌ی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.
قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: «آقایون! من هنوز پرونده‌ی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از این‌که پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول می‌دم تا جایی که قانون اجازه می‌ده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»
دو متهم شروع کردن به حرف
جلسه‌ی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.
قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: «آقایون! من هنوز پرونده‌ی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از این‌که پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول می‌دم تا جایی که قانون اجازه می‌ده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»
دو متهم شروع کردن به حرف
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط
باختم جان در هوای او غلط کردم، غلط

عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط

دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا
سوختم خود را برای او غلط کردم ، غلط

اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط

همچو وحشی رفت جانم درهوایش حیف ، حیف
خو گرفتم با جفای او غلط کردم ، غلط
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانموین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهتمن مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاهگر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوارگامی از سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب‌هاچون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغچون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهمدارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
+ امروز دانشگاه بود و قالب زدن و بدبختی های دیگه اش...کلی درد کشیدم و هی مسکن خوردم و هی اب خوردم و هی رفتم تو سرویس بهداشتی دندونامو به هم فشردم و ساق پاهامو مالیدم و گریه کردم و تحمل کردم. بعدشم یه آب زدم صورتمو اومدم بیرون. 4 بار این اتفاق افتاد. من نباید به این راحتیا از پا بیفتم. تا توان دارم ادامه میدم. همونجوری ک تا الان تونستم. از این بدتراش هم بوده و رفته... اینام میرن ! 
 
+ تحمل بچه های کلاس واقعا سخته! خیلی بچه ان!
 
+ پرتو الان تازه تمام شده
 
 
قصه ی با همی ِ بعضی آدمها عجیب و غریب است و بخصوص . قصه ی ما دو نفر هم یکی از همین قصه هاست . ماجرا از این قرار است که او یک شب از توی اینترنت پیدایش شد .‌ او یک کامنت بود، صاحب یک اسم واقعی از یک نشانی مجازی، یک وبلاگ با اسمی تقریبا  نامتعارف . بعد نزدیکتر آمد به واسطه ی پرسشی که فکر می کرد من پاسخش را می دانم . پاسخ سوالش برایش خیلی مهم تر از این بود که اصلا من چطور  می توانم از کیلومترها دورتر در خصوص مسئله ای مهم از زندگی ِ آن مقطعش کمک کنم .
شیخ رجبعلی خیاط می گوید؛
 در نیمه شبی سرد زمستانی در حالی که برف به شدت می‌بارید و تمام کوچه و خیابان‌ها را سفید پوش کرده بود از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است!

باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که سنگ کوب کرده!
جلو رفتم دیدم او یک جوان است!
او را تکانی دادم!
بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه می‌کنی!
گفتم: جوان مثلِ اینکه متوجه نیستی!
برف، برف!
روی سرت برف نشسته!
ظاهراً مدت‌هاست که اینجایی!
مریض می
 
«در مرثیه قتلِ حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) متضمّن به ابیات قصیده سعدی»
«آسمان را حق بُوَد گر خون بگرید بر زمین» نوحه گر باشد زمان در داغ و گردد بس غمین ای زمانه چَشمِ خود را باز کن، بنگر به حَقّ تا ببینی سُرخیِ خون در دلِ لعلِ نگین؛ سَلسَبیلِ تشنگان، نورِ دو عین مصطفی(ص) برترینِ خَلق و مِهتر، از ملائک بر زمین «قالبِ مجروح اگر در خاک و خون غَلطَد چه باک!؟ روحِ پاک اندر جوارِ لُطفِ ربّ العالمین» درد و غم با چاه از نو گفت باید ای علی(ع)! درد گفتن ر
بزار از نمایشگاه بگم نیم ساعت زود رسیدم طبق معمول کترارو نگاه میکردم فائزه رو شناختم بهشم سلام کردم وقتی رسیدم بهش وای خدا باورت میشه چجوری خودمو معرفی کردم؟ «سلام من مائده ام یکی از شاگردای استاد » :)))) هیچی دیگه دوباره رفتم یه دور زدم برگشتم بهم گفت بشین گفتم نمیتونم بشینم سوختم واقعا نمیتونستم. ولی بعد مهسا اومد تونستم :/ خب واقعا خسته شده بودم رو پام کفشمم که کامل نپوشیدم نمیتونستم بپوشم. خلاصه تا مهسا بیاد من ، فکر کن من وایسادم به حرف زد
خیلی خوبه که ماموریت رفتن به اون شرکت رو از من گرفتن. چون به طرف واقعا علاقمند شده بودم. یکی از روزها که کار روزانه‌ام در اون شرکت تموم می‌شد و می‌خواستم به اداره خودم برگردم؛ طرف گفت: کجا میری؟ یه کم دیگه بمون. با تعجب یه مکثی کردم و بعد که نشستم، پرسیدم: چطور کارم داری؟ خب عملا کاریم نداشت پس برای معطل کردنم گفت: بگم چای بیارن. قهوه‌ فوری هم دارم؛ بگم آب جوش بیارن. منم که خسته بودم گفتم ممنون لطف می‌کنید.
از اون روز به بعد دقیقا بهانه‌هایی م
یکی از اقواممون اددم کرد،
 
ریموو و بلاک کردمش.
چرا؟
 
چون اولا میشناسم و آدم پرادعای بچه پولدار بیشعوره.
در ثانی هیچ دین و ایمونی نداره و خوشم نمیاد.
 
ثالثا ابله من فقط سه بار تو مراسم عروسی دیدمت واسه چی منو ادد میکنی؟ من چه مشترکاتی با تو دارم؟!
 
رابعا شبیه این نفهم نکبت خالی بند دروغ گوی کنسرت سوار کن (کنسرت مردم رو میذاره روی صدای خودش بدبخت) همین یارو نکبت نکبت پژوهه.
 
قیافه ش کپیییییی اینه حتی اون نحوه موهاش (همون که خیلی از پشونیش فاصل
محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
با یاد تو که غصه شماری کنم حسن(ع)
جاری ز چشم، اشک بهاری کنم حسن(ع)

تا که رسم به روضه ی سبز مصیبتتسوگند بر تو لحظه شماری کنم حسن(ع)

باید اجازه از طرف مادرت رسدتا از جگر به یاد تو زاری کنم حسن(ع)

پنجاه شب برای حسین تو سوختمتا اشک ناب بهر تو جاری کنم حسن(ع)

حتی نوادگان تو صاحب حرم شدندکی می شود برای تو کاری کنم حسن(ع)

گنبد نه، ضریح نه، تنها برای توباید که فکر سنگ مزاری کنم حسن(ع)

تنهاترین امامی و بی کس ترین غریبگریه بر آنکه یار نداری کنم حسن(ع)
 









محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار چنین روایت کرده اند :

که نویسنده و متفکری صادق نام که شهرت هدایت داشتی و زبان سنسکریت و تاریخ و علوم اجتماعی و طب گیاهی و ... نیک میدانستی در نخستین جملات رمان معروف خود " بوف کور " چنین می نگارد که :
" در زندگی زخمهایی است که روح را در انزوا آرام آرام می خورد و می خراشد ... "
این تعبیر حکایت روز و روزگار منست . هر روز و هر آن اتفاقی و حادثه ای روح و روان مرا می خراشد و سوهانش می کشد .
با خبر شدم دختر
+میدونی... میشه از اینی که هستی فرار کنی
میتونی اینی که هستی رو بپذیری...
میتونی با همینی که هستی زندگی کنی
و میشه هست و نیستتو تغییر بدی!!
-پای فرار کردن ندارم
حوصله ی موندن ندارم
انگیزه ی زندگی کردن ندارم
و توان تغییر... اونم ندارم!
میدونی... تنها چیزی که دارم یه احساس سنگینی عمیقه
مث یه سنگ بزرگ ک با یه زنجیر ب پام وصله و منی که هر لحظه دارم بیشتر توو اقیانوس فرو میرم...
دستای خالی منو ببین...! بنظرت هیچ جوره میشه رها شد...؟
وقتی میدونم تهش چی میشه فق
زمانی که همه‌ی بروبچز هم دوره‌ای‌ برای ادای سوگند قضاوت دایره‌ای ایستاده بودن و از روی لوح تایپی متن قسم رو می‌خوندن عراق بودم. 
به دوستم سپرده بودم که بهم خبر بده. اونم از روی لوح عکس گرفت و برام فرستاد. اون موقع نجف بودم. رفتم حرم حضرت علی"ع"و متن سوگند رو خوندم. همون شب یه انگشتر نقره با سنگ عقیق به دستم رسید. البته مردونه بود و به کارم نمی‌اومد! 
دلم طاقت نیاورد فرداش حرکت کردم به سمت کربلا. وقتی رسیدم به بین الحرمین کاغذی که قسم رو روش
با من برنـــــو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنهــــا تــــر از ستارخان ِ بــــی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتـــــری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطـــی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیــخا را بیاندازد بــه چاه
آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم س
دامنۀ عترت
7201
به قلم دامنه. به نام خدا. پروفسور فضل الله رضا در صفحۀ 10 کتاب «برگی از برگی» شعری دربارۀ امام رضا _علیه السّلام_ دارد، مربوط به سال 1318، زمانی که در مشهد سربازی را می گذرانده. این شعر را در زیر می نویسم:
 
حرم رضوی
 
شکر ایزد که از تفضّل یار
بخت بیدار گشت و دل هُشیار
 
که بر این آستان سری سودم
سر به خاک منوّری سودم
 
تا بر این آستان نهادم سر
سرم از مهر برتر است دگر
 
ای دلِ من به شُکر ایزد کوش
آنچه ساقی به جام ریزد نوش
 
که سراپردۀ خیال ا
این روزا سرخوشانه کار میکنم. بی هیچ ترسی بی هیچ استرسی بی هیچ نگرانی ای که قبلها دچارش بودم. خب اینجوری خیلی مزش بیشتره. خودتو میسپری به کارها به یادگرفتن. نه میترسی از کم آوردن زمان و نه ترس از انجام ندادن یا به اتمام نرسوندن. من اینجوری خیلی بیشتر بهم کیف میده هم کارامو میکنم هم از نظر روانی راحتم. نمیگم آدم باید دیگه زیاداز حد هم دلگنده باشه که اخر شب ببینه فقط یه کار کرده اما میگم شاید نباید اون میزان استرس رو به خودم بدم. باید هم جدی باشم ت
لحظه های زندگی



 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
لحظه های زندگی



 

چانیول : بک کجایی ؟ 
بک: چی شده چانی؟؟  دی او : چت شده
؟؟ + به مربی زنگ زدم یکم ازش اطلاعات بگیرم . کای: خوب !! + گفت که قراره تو یه
برنامه شرکت کنیم . شیومین: برنامه؟؟ + اره برنامه. چن : چه برنامه ایی؟؟؟
+مطمئنید می خواید بدونید چه برنامه اییه ؟؟؟ کای : بگو دیگه !!! + مسابقه ی گیم
کیس . کای : مسابقه ؟؟؟ اوففف . اعضا : گفتیم حالا چی می خواد بگه !!!  +  مربی
گفت بعدا در موردش با هامون صحبت میکنه .{ 30 دقیقه بعد}  دی او :
بچه ها غذا امادست !!! کای: اخ ج
با من برنـــــو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنهــــا تــــر از ستارخان ِ بــــی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتـــــری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطـــی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیــخا را بیاندازد بــه چاه
آدمیزادست و عشق و دل بــه هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم س
سوار آسانسور شدم. دکمه‌ی همکف را زدم. در طبقه پایین‌تر سه مرد سوار آسانسور شدند.‌ سیاه پوشیده بودند، اولین بار بود آن‌ها را می‌دیدم، احتمالاً اقوام یکی از ساکنان بودند. آسانسور که ایستاد یکی از آن سیاه‌پوش‌ها با شیء فلزی‌ای که در دست داشت به سرم کوبید. دیگر چیزی یادم نمی‌آید تا زمانی که خودم را در یک مکان ناشناس دیدم. خیلی گرم بود. ملت عین مور و ملخ آن‌جا بودند. همه شاد بودند و کف می‌زدند. به دنبال جایی می‌گشتم که سایه باشد. داشتم از گرما
برای دانلود اهنگ کلیک کنید
دانلود آهنگ جدید مصطفی ججلی به نام بدل
 
Mustafa Ceceli – Bedel
دانلود آهنگ جدید مصطفی ججلی به نام بدل
دانلود آهنگ با دو کیفیت ۱۲۸و۳۲۰
متن آهنگ جدید مصطفی ججلی به نام بدل
Düştüm Etmiyorsun Yardımdaافتادم حتی کمک هم نمیکنیSanki Hep Sen Vardın’daانگار مثل اینکه همیشه (سرپا) بودی(هیچ وقت شکست نخوردی)Tüm Acılarım Gizleتمام دردهایم پنهان شدهHer Tebessümüm Ardındaپشت هر خنده ی که میکنم
Kül Oldum Yandımdaسوختم و خاکسترهم شدمGül Oldum Soldumdaگل شدم و پژمرده هم شدمInfazın Yargında
و باز هم شروع شد روزی که باید برم کلاس و کلی انرژی بگیرم
یه روز خوب رو خودت میسازی فقط باید تلاش کنی ...
امروز برای جلسه سوم راهی بیمارستان شدم البته نه واسه درمان! و خیلی زودتر از همه رسیدم ...
ساعت 1 و 20 دقیقه رسیدم، از نگهبانی پرسیدم که اتاق خانم صمدی کجاست و اونم راهنماییم کرد و در رو واسم باز کرد.
وقتی داشتم توی حیاط راه میرفتم یه استرسی توی دلم بود و همش میترسیدم که یه بیمار رو همون موقع ببرن اورژانس یا از اورژانس بیاد بیرون و منم که تحمل اینج
 
تو یه کافی شاپ تنها نشسته بودم روی یه میز دو نفره …
یهو یه دختر خیلی خوشتیپ اومد گفت : “ شما تنها هستین؟ ”
فاز عشوه و غمناک گرفتم گفتم خیلی وقته تنهااااااااااااام
گفت خوب من این صندلی رو ببرم اون ور صندلی کمه
 
یه چیزی که مدت ها نگهش داشتی و دیگه به دردت نمیخوره و بندازش دور،
حالا اگه یک ساعت بعدش همون جنس به کارت نیومد بیا بزن توو گوش من
 
دقت کردین ؟
کولر رو ۲۵سرده ، رو ۲۶گرم !
کفش۴۳بزرگه ، ۴۲کوچیک !
صدای تلویزیون ۱۹زیاده ، ۱۸کم !
 
هیچوقت از
هوالعزیز

هوس؛ نفس .مگس . جرس . ارس. کبس . لبس
. قبس .عسس. جسس . طبس. طمس .خنس. قفس . درس. سپس...

آیا می دانستی که بیت های دنیا با قافیه
هوس درست شده است؟!

هوس بودن و بقا !.

هوس ،پندار و گفتار و رفتار و پدیده ی بسیار
پیچیده ای در درون انسانها و موجودات است که در حقیقت راز بقای گیتی است.

هوس دوست داشتن!

هوس بقا و جاودانگی!

هوس بودن!

هوس ماندن!

هوس لذت بردن!

هوس  پویایی و کامل شدن.!

خانه های هویت انسان با سنگ هوس چیده شده
است.

از سنگ هوس می توان  قیمتی ترین
بعد از دو روز مشغول شستن ظرف‌ها شدم. داشتم درِ ظرفِ غذاساز رو می‌شستم؛ که دیدم لکه‌هاش پاک نمی‌شه. شیرِ آبِ داغ رو روش باز کردم که یکهو جیغِ بلندی کشید و گفت:" آی سوختم...م! چی‌کار می‌کنی ورپریده؟! از خواب بیدارم کردی هیچ، باید این‌جوری هم می‌سوزوندیم؟"
به اسکاچ مایع بیش‌تری زدم و محکم‌تر روی سر و کله‌ش کشیدم و گفتم:" هیس...س حرف نزن که حسابی کثیف شدی. دو روزم که به حال خودت ولت کردم. چیه؟ نکنه می‌خوای از کثیفی و چرک، جلبک بزنی؟"
چشمانش که خم
- عسل ...عسل ... پاشو دیگه ... دیرت شده .
اصلا حال از جا بلند شدن رو نداشتم . خسته بودم ؛ خیلی خسته . دیشب تقریبا تا خود صبح داشتم به پیامک مزخرف یارو فکر میکردم . پیامکی که منو خیلی ترسونده بود . اما مونده بودم چطور دوباره همه چی میخواد به هم بریزه . چشمامو با دست مالیدم و گفتم : صبح بخیر .
بابام در حالی که سعی میکرد خونسرد باشه با یه لحن خیلی جدی گفت : سلام پاشو صبحونتو بخور برو سر کارت ؛ از ساعت 7 دارم صدات میکنم .
سابقه نداشت بابا اونطوری باهام حرف بزنه
قسمت دوم
چن :چرا انقدر تنده؟؟؟ + اهم اهم چرا تنده؟؟
دارم خ......اهم اهم اهم سوختم آب بدید!!! دی او: انقدر تنده؟؟؟  + تو از قصد تندش کردی!!!می دونستی من حساسیت
دارم!!! دی او: اصلا این طوری نیست!! + هست!! دی او: میگم نیست !! بک: اصلا چانی هیج
تو نمی دونی که ما غدای تند دوست نداریم؟؟؟ دی او : جای تشکرشونه !!! اوووف ببخشید
یادم رفته بود. + مال من خیلی تنده انگار یه شیشه فلفل رو خالی کردی نه؟؟ اهم اهم
اهم  سوهو: دیگه مبالغه نکن!! + اخه بخورید
ببینید!!! + بک کاستو بده . بک
سلام دختر مهربون
نمی‌دونم با چه عنوانی بهت نامه بنویسم، حالا تو هم سخت نگیر. صبح تا شب تو اتاقتی با یک نامه هم که قرار نیست در دام عشق من گرفتار بشی، البته از این لحاظ با هزار نامه هم قرار نیست گرفتار بشی، به هر حال بخونش. من اگر کبریت با خطری هم بودم اون یک بارم رو آتیش گرفتم سوختم. تازه اختلاف سنی‌مون هم زیاده. می‌بینی که کوه موانع بینمون از اورست هم بلندتره. می‌دونی من آدم پرتوقعی هم نیستم و ازت انتظار ندارم یه منظومه در جوابم بنویسی، با ات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها